دختر دوم من عرفانه دختر دوم من عرفانه ، تا این لحظه: 13 سال و 23 روز سن داره

دنیای من و دخترام

رفتن به تالار شهر

دیشب بعد از افطار رفتیم بیرون اول رفتیم خرید متاسفانه جاروبرقیمون  خراب شده کلی گشتیم کیسه جارو پیدا کنیم که نبود بعدش رفتیم آتیش بازی کلی خوش گذشت                  ریحانه جونم تو هوس فالوده کرده بودی     که بابا جون گفت بریم دم مروارید بستنی فروشی دربندکه خیلی حال داد ،خاله جون گفت بریم تالار شهر برنامه مفرح وشادی بود تو و عرفانه دست می زدیدو می خندیدید...................   من عاشق خنده هاتو نم..........                         &...
29 مرداد 1391

رفتن به دریا

  دیشب با لاخره شما دو تا فسقلی تونستید راضیم کنید که باباتون رو مجبور کنم ببرتون  دریا ریحانه جونم تو که با دریا کاملا آشنا هستی تا رسیدیم امان ندادی و رفتی توی آب اما عرفانه کوچولوی من این دفعه تازه می فهمید که دریا چیه! مامانی قیافت دیدنی بود وقتی موجها می آ مدند. جلو تو در می رفتی اولش یه 5 دقیقه ای هنگ بودی ولی باباجون بغلت کرد و تو کم کم با دیدن ریحانه وشنیدن خنده هاش دیگه ترست ریخت و کلی اب بازی کردی بیچاره بابا جون که لباسهاش خیس خیس شد من و خاله کلی بهتون خندیدیم . آخر شب هم همون رفتیم هتل شایان شام که خیلی حال داد شب جفتتون هلاک بودید و از حال رفتین.   ...
28 مرداد 1391

تولد ریحانه

پرنسس زیبای من امسال کیکت سفید برفی و هفت کوتوله بود و صبح با خاله ات رفتی آرایشگاه و جلوی موهایت را بافت زدی به نظر من خیلی قشنگ شدی و شب هم خونه خانم جون افطاری بود و من (کیک تولدت) را آوردم اونجا. ودوست هات برات (کادو) آوردند و کلی بهت خوش گذشت تازه بابا حجت هم جایی دعوت بود اما به خاطر تو موند و کیکت رو خورد و بعد رفت. ...
16 مرداد 1391

آب بازی تو حیاط

دخترای خوشگلم امروز با مامانی رفتیم شلنگ برای حیاط و دوتا توپ بازی برای شما دو تا گلم خریدم. من رفتم به هر زحمتی بود توی حیاط اون رو نصب کردم و شما با مامانی حسابی آب بازی کردید و خودتون رو خسته کردید و بعدش هم حمام و خواب. وای که چقدر این ذوق کودکانه شما را دوست دارم.   ...
10 مرداد 1391

نیایش نیمه شب

عرفانه کوچولویم و ریحانه خانومم الان ساعت سه صبحه و شما دوتا پا به پای ما بیدار هستید. امشب ساعت دوازده به قصد دعای ابوحمزه راهی حرم شدیم که زیارت عاشورا و مداحی محمود کریمی به مناسبت شهادت خانم خدیجه قسمتمون شد. من به داشتن دختر هایی مثل شما افتخار می کنم و از خدا ممنونم که شما ها را قسمت من کرد. غنچه های من برای شگفته شدنتون از همین امام رضا کمک می خواهمَ.َ ...
9 مرداد 1391

عجله برای بزرگ شدن

خانم خوشگله من ،برات یه مقنعه خریدیم چون توام دلت می خواست مثل بزرگترها برای رفتن به حرم چادر ومقنعه سرت باشه خیلی ناناز شده بودی. عرفانه کوچولو،توام روسری ریحانه را سرت کردی که با دیدن قافت کلی خندیدیم. دخترهای گلم برای بزرگ شدن زیاد عجله نکنید. خیلی زود تر از آنی که فکرش را بکنیدبزرگ می شید. ...
8 مرداد 1391